دوشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۸

سه سال که در پوهنتون گذشت!

درست چهار سال قبل نتایج امتحان کانکور اعلان شد، چون بار اول اعلان نتایج کانکور از طریق انترنیت بود، مشکلات بسیار زیاد داشت در اول لیست که نام من در آن ثبت بود، در میان لیست های دیگر وجود نداشت، اما بعد از چند ساعت بالاخره از طریق سایت انترنیتی وزارت تحصیلات لیست که نام من درآن نوشته بود، اعلان شد که در پوهنتون دلخواه خود و در انتخاب اول خود ( پولی تخنیک کابل ) کامیاب شدم.
در اواخر حوت سال 84 از پاکستان به کابل امدم و بی صبرانه منتظر شروع شدن پوهنتون بودم. به تاریخ دوم حمل به پوهنتون رفتم تا ثبت نام کنم.
فورم ثبت نام را گرفته، خانه پری نمودم و بعد از آن منتظر شروع شدن پوهنتون بودم، فکر میکردم که شاید زود و در چند روز شروع خواهد شد اما نمیدانستم که محصلین نیز از برکت لویه جرگه افغانستان یک سمستر به عقب افتادند.
خوب بهر حال سمستر اول پوهنتون در ماه اسد سال 85 شروع شد و محصلین بی صبرانه به صنف های درسی میرفتند.
در روز های اول تقسیم اوقات ها نیز تنظیم نبود، هر روز سرو صدای محصلین بلند میشد و آقای رحمانی معاون محصلین پوهنتون همیشه همین حرف را میزد که "وقتی برسد که تمام ساعات درسی تان پر باشد و شما یک ساعت بیکار را بخواهید اما میسر نشود. " چند روز بعد دیده شد که ساعات درسی پر ، هر ساعت درس داشتیم و همیش امید یک ساعت بیکار را داشتیم اما در یک هفته نیز پیدا نمیشد.
خوب درس ها سر گرفت، استادان هر مضمون را روز به روز میشناختیم و کوشش میکردیم که برای هر استاد خود را با میشناختاندم.
اولین روز که درس ما شروع شد، مضمون کیمیا داشتیم و روز اول که استاد داخل صنف شد، ما را اخطار ناکامی در امتحان را داد.
آیا میتوان یک استاد موفق وی را نامید؟؟؟
هر چند، چند کلمه ی از او اموخته ام، اما میخواهم تا نام وی را بگیرم. اسم این استاد " نوری " است، امر دیپارتمنت کیمبا در پوهنتون.
در روز های اول محصلین میخواستند سولات خود را مطرح نمایند اما هر روز از طرف این استاد توهین و تحقیر میشدند تا بالاخره زمانی رسید که هیج یک از محصلین برای خود حق نمیدادند تا از وی سوال کنند.
بهر حال، در سمستر اول مضامین مختلف را میخواندیم که تعداد از آن ها مهم بود اما استادان بالای محصلین سخت گیری نمیکردند، اما مضمون به نام سپورت نیز داشتیم که استاد او خود را با پوهاند صاحبان پولی تخنیک نیز برابر نمیکرد و خود را از آنها بلند تر میپنداشت.






.................... ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر